تجربه نقطه آغاز بررسي انديشه است،
كاركردگرايي ديدگاهي است كه در آن فرايندهاي رواني و رفتارها به موجود زنده ياري ميدهند تا با محيط مادي و اجتماعي خود سازش پيدا كند (هايد بردر 1933). اين مكتب فكري يا چشمانداز آموزشي براي نخستين بار به وسيله جان ديويي و جيمز اينجل در دانشگاه شيكاگو اعلام وجود كرد، اما آثار و افكار ويليام جيمز بيش از همه در تكوين اين نظريه نقشآفرين است. وي در سال 1890 كتاب دوجلدي خود را به نام اصول روانشناسي منتشر ساخت و اساس كاركردگرايي را در آن مشخص نمود.
جيمز يك تجربهگرا بود و اعتقاد داشت كه تجربه نقطه آغاز بررسي انديشه است، نه تداعيگرايي به عقيده او انديشههاي ساده نسخه تاثرات و دروندادهاي محيطي نيستد، بلكه محصول فكر نظري و مطالعاتي هستند. جيمز وجدان را فرايندي پايدار و پيوسته ميدانست، نه مجموعهاي از يك رشته اطلاعات جدا از يكديگر. به عقيده جيمز وجدان همواره در حال دگرگوني و تغيير است. وقتي تجربه تغيير كند جريان انديشه نيز تغيير ميكند. وجدان از همان روز تولد در معرض انبوه اشياء و روابط قرار ميگيرد و آنچه كه احساسهاي ساده ناميده ميشود ناشي از تبعيضهاي شديد و نارواست. بنابراين جيمز هدف وجدان را ياري دادن به افراد آدمي ميداند تا بتوانند با محيط خودسازگاري پيدا كنند. روی ادامه مطلب کلیک کنید...
ادامه مطلب ...